افراد با هوش هیجانی بالا هرگز این 5 اشتباه شرم آور را مرتکب نمی شوند

[ad_1]

گاهی اوقات بهترین راه برای توضیح نحوه عملکرد یک چیز این است که نمونه هایی از زمانی که کار نمی کند به اشتراک بگذارید.

نمونه موردی: هوش هیجانی. پس از نوشتن چندین سال در مورد این موضوع، می توانم یک سری ابزارها و ترفندهایی را به اشتراک بگذارم که افراد می توانند از آنها برای بهبود هوش هیجانی خود استفاده کنند – اغلب، خیلی سریع.

اما، به اشتراک گذاری نمونه هایی از رهبران تجاری که احساساتی هستند نیز ارزش دارد غیر هوشمند اعمال باعث شهرت آنها شد و سپس گفتند: “ببینید آنها چه کردند؟ سعی کنید این کار را نکنید.”

من چندین مورد از این نمونه ها را در زیر گردآوری کرده ام. اما امیدوارم قبل از غواصی بتوانیم روی دو نکته به توافق برسیم.

  • اول، ممکن است به راحتی بتوان با این مثال ها تمسخر کرد، اما بهتر است به این فکر کنیم که این رهبران معروف چه کار می کردند و در مورد اینکه چرا کمبود هوش هیجانی باعث کوتاهی آنها شده است، نظریه پردازی کنیم.
  • دوم، ما باید در مورد انگیزه‌ها حدس‌های دقیقی بزنیم. ترجیح می‌دهم تصور کنم منظورشان خوب بوده است، و شاید در لحظات نه چندان خوبی دستگیر شده باشند. شما می توانید برای خودتان تصمیم می گیرید.

با این اوصاف، در اینجا پنج مثال روشن و تا حدودی معروف از کارهایی که نباید انجام دهید، آورده شده است:

اشتباه 1. زمانی که باید به دنبال همگرایی باشید، از موازی سازی استفاده نکنید.

این قاعده ای است که بسیار پیچیده تر از آنچه هست به نظر می رسد. این یکی از موارد مورد علاقه من است: به دنبال راه هایی برای نشان دادن همگرایی باشید، نه فقط تجربیات موازی.

چه کسی بهتر از Vishal Garg، مدیر عامل Better.com، که فراخوان Zoom او مبنی بر اخراج 900 کارمندش در ماه دسامبر، به دلایل اشتباه، در فضای مجازی پخش شد، آن را نشان دهد. (ویدئو در انتهای این بخش تعبیه شده است؛ به حدود 0:26 بروید و آماده شوید.)

شاید این را به خاطر بیاورید قبل از اینکه گارگ اخراج‌ها را اعلام کند، در مورد خودش مماس طولانی داشت – عمدتاً اینکه چقدر نسبت به تصمیمش احساس بدی داشت. اگر بخواهیم هر نوع نیت خوبی (اما حداقل کاملاً نادرست) فرض کنیم، فکر می‌کنم با چند نکته کلیدی یادگیری باقی می‌مانیم:

  • اول، ابراز احساسات می تواند خوب باشد، اما همیشه به دنبال همگرایی باشید. هدف شما باید این باشد که نشان دهید همان حسی را دارید که مخاطبانتان دارند، و به همین دلیل – یک همگرایی عاطفی.
  • نقطه مقابل آن پرهیز از موازی سازی است – توصیف یک تجربه نامرتبط که ممکن است شباهت عاطفی مماسی داشته باشد. این همان کاری است که گارگ در اینجا انجام داد، با صحبت در مورد اینکه چقدر برایش سخت بود اخراج افراد – در مقابل تماشاچیانی متشکل از افرادی که قربانی تصمیم او بودند – صحبت کرد.
  • در نهایت، به یاد داشته باشید که گاهی اوقات کاری نمی توانید انجام دهید تا مخاطب احساس بهتری داشته باشد. در این صورت، شاید بهترین گزینه این باشد که چسب زخم را پاره کنید و از مسیر خود خارج شوید تا بتوانند آنچه را که نیاز دارند احساس کنند.

اشتباه شماره 2. اجازه ندهید که بداخلاقی های شما همدلی شما را بر هم بزند.

چند سال پیش، رئیس و مدیرعامل هیلتون، کریستوفر ناستا، در یک کنفرانس سخنرانی می کرد. او در پاسخ به سوال یکی از مدیران، گفت که “معمولا” به کارکنان هتل ها – حتی هتل های هیلتون – انعام نمی دهد.

جنجال پیش آمد. من در مورد آن نوشتم. سپس، ناستا مسیر خود را معکوس کرد و گفت که “در آینده” هنگام مسافرت هم برای کار و هم به دلایل شخصی انعام می دهد.

غذای آماده؟ اگر بدبین بودیم ممکن بود بگوییم چیزی شبیه به: جلوی یک گروه صنعتی روی صحنه نروید و مردم را از پاداش دادن به کارمندان خود منصرف نکنید.

اما، من فکر می کنم درس واقعی در مورد تفاوت بین حمایت از چیزی کاملاً منطقی است (سیستم جبران خسارتی که در آن افراد سختکوش مجبور نیستند به سخاوت بی دریغ غریبه ها تکیه کنند) و بیان این حمایت به گونه ای که خطرات را به همراه داشته باشد. همان افرادی را که می خواهید به آنها کمک کنید تضعیف می کند.

به عبارت دیگر، اجازه ندهید که ظلم‌هایتان مانع افرادی شود که به همدلی شما نیاز دارند – به‌خصوص زمانی که آنها کارمندان شما هستند. آنها مطمئناً متوجه خواهند شد و خوشحال نخواهند شد.

اشتباه شماره 3. توافق را در مورد مسائل اختلافی فرض نکنید.

به اشتراک گذاشتن این یکی دردناکه سال گذشته یک دختر 7 ساله در یک مک‌دونالدز در شیکاگو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. کریس کمپچینسکی، مدیرعامل مک‌دونالد، در متن‌هایی با لوری لایت‌فوت، شهردار شیکاگو، که از طریق درخواست قانون آزادی اطلاعات فاش شد، موارد زیر را نوشته بود:

تیراندازی های غم انگیز در هفته گذشته، هم در رستوران ما دیروز و هم با آدام تلدیو [sic; a 13-year-old boy who had been shot to death by police]. با هر دو، والدین آن بچه ها را شکست دادند که من می دانم چیزی است که شما نمی توانید بگویید. درست کردنش حتی سخت تر است.”

بحث برانگیزترین جمله ای که همانطور که نوشتم در زمان وقوع، نشان دهنده فقدان کامل هوش هیجانی بود: “والدین از آن بچه ها ناکام ماندند.”

زمانی که این پیام ها فاش شد، کمپچینسکی به دلیل پیام «نادان، نژادپرستانه، و غیرقابل قبول» خود (سخنان منتقدان، نه حرف من) مورد سرزنش قرار گرفت، در حالی که سخنگوی لایت فوت اظهار داشت: «شرم کردن قربانی جایی در این گفتگو ندارد».

فکر می‌کنم می‌توانیم سه درس از این مثال بد پیدا کنیم.

  • اول، توافق را فرض نکنید. لایت‌فوت نیز در نوشتن فرض کرد: «که می‌دانم چیزی است که نمی‌توان گفت.» اگر این کار را می‌کرد، پس از اینکه متن عمومی شد، به وضوح آنقدر احساس نمی‌کرد که این حرف را در ملاء عام بیان کند.
  • بعد، محدودیت های خود را بشناسید. در حقیقت، نمی‌دانم چگونه کمپچینسکی می‌توانست در اینجا ادعای بینش واقعی داشته باشد – یا از چه طریق ممکن است فکر کند ارسال این متن ممکن است به مک‌دونالد کمک کند. بهتره چیزی نگم
  • در نهایت، مخاطبان خود را به خاطر بسپارید. بله، کمپچینسکی به لایت‌فوت پیامک می‌فرستاد، اما پیش‌بینی اینکه شهردار یکی از بزرگترین شهرهای آمریکا زیر رگبار دائمی درخواست‌های FOIA خواهد بود، زیاد لازم نیست.

بسیار هوشمندانه تر است که زودتر به این موضوع فکر کنید که این کلمات چگونه برای ذینفعان مک دونالد به نظر می رسد، با توجه به اینکه آنها تقریباً به ناچار افشا می شوند.

اشتباه شماره 4. بدون فکر کردن صحبت نکنید که انتخاب کلمات شما برای مخاطبان شما چگونه خواهد بود.

بعدی: جف بزوس. تابستان گذشته، درست پس از اینکه بزوس از سفر کوتاه خود به فضا به زمین نشست، به دلیل یک جمله در اظهارات جشن خود به طور گسترده مورد تمسخر قرار گرفت:

من می خواهم از همه کارمندان آمازون و هر مشتری آمازون تشکر کنم، زیرا شما بچه ها برای همه این هزینه ها پرداختید.

آیا از نظر احساسی باهوش بود؟ هک، نه اما، در زمینه، فکر نمی‌کنم آنقدرها هم که به نظر می‌رسد ناشنوا باشد. بعد از زندگی در یک رویای مادام العمر برای رسیدن به فضا، احساس می کنم که بزوس به احساسات خود کمک می کند و می خواستم از همه کسانی که حتی از راه دور به آن لحظه دلبسته بودند تشکر کنم.

با این حال، در حالت آشفته خود، آنچه را که من فکر می‌کنم واقعاً قانون اساسی هوش هیجانی است، زیر پا گذاشت: او به این فکر نکرد که چگونه انتخاب کلمات خاص او بر گوش مخاطبانش می‌افتد.

ویدیوی 1 دقیقه ای زیر را تماشا کنید و متوجه منظور من خواهید شد. به هر حال مردم نسبت به بزوس احساس می کنند، حداقل در این مورد، به نظر می رسد واقعاً در زمینه تشکر از تقریباً همه افراد دیگر در سیاره زمین باشد. البته مشکل این است که مردم زمانی برای زمینه ندارند.

افراد باهوش عاطفی این را درک می‌کنند و هر زمان که ممکن است، یک یا دو دقیقه وقت می‌گذارند تا قبل از صحبت کردن، فکر کنند که کلماتشان چگونه به نظر می‌رسد.

5. اجازه ندهید احساسات شما باعث شود که مخاطبان خود را فراموش کنید.

آخرین در حال حاضر، اما مطمئناً مهم نیست، ما باید به مارتین اسکریلی، به اصطلاح “Pharma Bro” و “منفورترین مدیرعامل در آمریکا” اشاره کنیم.

مثالی که به ذهن متبادر می شود این است که چگونه شکرلی، پس از محکوم شدن در دادگاه فدرال به اتهام کلاهبرداری که در نهایت سال ها او را به زندان می برد، در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال 2017 اعلام کرد که از نتیجه “خوشحال” است، زیرا هیئت منصفه او را از چند اتهام دیگر تبرئه کرد.

وقتی خودم وکیل می‌شوم، در آن زمان فکر کردم که شرلی و وکلای او چه فکری می‌کنند، اما گمان می‌کنم که این به دو چیز مربوط باشد:

  • نیاز شخصی و عاطفی اشکرلی برای اعلام نوعی پیروزی در پرونده و
  • فراموش کردن یا نادیده گرفتن این واقعیت کلیدی که در آن لحظه، مهم ترین مخاطب برای شکرلی، عموم مردم نبودند. این یک فرد مجرد بود: قاضی که سرنوشت او را در دستان او داشت و هنوز حکمی برای او صادر نکرده بود.

من گمان می کنم که شکرلی به احساسات خود تسلیم شد و احتمالاً بعداً متوجه شد که اشتباه بوده است. اما من نمی توانم مستقیماً از او بپرسم، زیرا قاضی در نهایت او را به هفت سال زندان محکوم کرد. بسیار بیشتر از 12 تا 18 ماهه ای که وکلای او با وجود سخنرانی اشکرلی در خارج از دادگاه انتظار داشتند.

نکات مثبت را برجسته کنید

نمونه های بسیار دیگری وجود دارد که می توانیم در اینجا به اشتراک بگذاریم، اما این مقاله در حال حاضر بسیار طولانی است. اگر مردم این را مفید بدانند، با نسخه دوم آن را پیگیری خواهم کرد.

با این حال، در حالی که مثال‌های منفی مانند این جالب هستند، انواع توصیه‌های مثبت و تجویزی که در کتاب الکترونیکی رایگان من خواهید یافت، مفید هستند. 9 عادت هوشمندانه افراد با هوش هیجانی بسیار بالا.

خلاصه؟ اگر چیز دیگری به خاطر نمی آورید، (الف) قبل از صحبت کردن مکث کنید، و (ب) همیشه در نظر داشته باشید که چگونه کلماتی که می خواهید بگویید احتمالاً در گوش دیگران قرار می گیرند. نه فقط احساسی که آنها برای گفتن آنها در شما ایجاد می کنند.

اوه، و هر زمان که می توانید نیت خیر داشته باشید.

حتی اگر به این فکر بیفتید که بیش از حد خیرخواه هستید، فکر می کنم متوجه خواهید شد که در این فرآیند درس های بسیار مفیدتری یاد می گیرید.

نظراتی که در اینجا توسط ستون نویسان Inc.com بیان می شود، نظرات خودشان است، نه نظرات Inc.com.



[ad_2]