تا زمانی که آن را بسازید، «تقلبی» را فراموش کنید. اگر واقعاً خواهان موفقیت هستید، به جای آن این کار را انجام دهید

[ad_1]

وقتی برای اولین بار نوشتن این ستون را شروع کردم، از یک مورد بزرگ از سندروم ایمپوستر رنج بردم. قبل از اینکه برای خودم کار کنم، تمام زندگی حرفه ای من صرف کار برای یک سازمان غیرانتفاعی می شد.

بنابراین، وقتی دیدم خط من در کنار مدیران اجرایی یونیکورن و سرمایه گذاران شارک تانک ظاهر می شود، آن صدای کوچک در سرم مدام فریاد می زد:

یادم می‌آید که این توصیه را دریافت کردم که «تا زمانی که آن را بسازی، جعل کن». افراد خوش نیت به من گفتند که اعتماد به نفسم را جعل کنم یا وانمود کنم چیزی هستم که نیستم – با این هدف که در نهایت به اندازه کافی یاد بگیرم که تبدیل به فردی شوم که آرزویش را داشتم.

اما من مشکلات بزرگی را با این رویکرد کشف کردم. در نهایت تصمیم گرفتم مسیر دیگری را طی کنم.

من در نوشتن آنچه می دانستم دو چندان شدم. من روی به اشتراک گذاشتن تجربه منحصر به فرد خود تمرکز کردم. صدایم را بلند می کند. سپس به سراغ نویسندگان موفق دیگری رفتم و از روند آنها آموختم.

پس از مدت‌ها – و اشتباهات بسیار – من صدایم را پیدا کردم و میلیون‌ها مخاطب را کشف کردم که مشتاق بودند از تجربیات من بیاموزند.

امروزه من دوست دارم این تکنیک را …

خنده: فرا گرفتن. درخواست دادن. فهمیدن. رشد. کمک.

رویکرد LAUGH مبتنی بر اصول هوش هیجانی، توانایی درک و مدیریت احساسات است. بیایید نحوه کارکرد آن و اینکه چرا ایجاد اعتماد به نفس مؤثرتر از جعل کردن آن است را بررسی کنیم.

(اگر رویکرد LAUGH ارزشی پیدا کردید، ممکن است به دوره کامل هوش هیجانی من علاقه مند شوید – که شامل 20 قانون دیگر است که به شما کمک می کند هوش هیجانی خود را توسعه دهید. دوره کامل را اینجا ببینید.)

چگونه رویکرد LAUGH به شما کمک می‌کند با سندروم فریبنده مبارزه کنید و اعتماد به نفس ایجاد کنید

مشکل تقلبی آن تا زمانی که آن را بسازید بر روی پایه ای لرزان ساخته شده است. حتی اگر دیگران ندانند که اعتماد به نفس شما فاقد اعتبار است، شما می دانید. به جای مبارزه با سندروم فریبنده، شما به آن غذا می دهید.

علاوه بر این، بسیاری از مردم به درستی از طریق آن جسارت کاذب می بینند، و این در دراز مدت علیه شما کار خواهد کرد.

در مقابل، رویکرد LAUGH مبتنی بر اصالت است و ذهنیت رشد را تشویق می‌کند. شما با این اعتقاد وارد می شوید که چیز جدیدی را شروع می کنید و چیزهای زیادی برای یادگیری دارید. اما شما همچنین مصمم به موفقیت هستید و هر کاری که لازم باشد انجام خواهید داد تا در کاری که انجام می دهید بهترین شوید.

با خنده، مهم نیست که یک شرکت جدید راه اندازی می کنید، یک نقش جدید، یا با یک مشتری جدید کار می کنید. اگر احساس می کنید که در بالای سر خود هستید، آن احساس را در آغوش می گیرید – و از آن به عنوان یک کاتالیزور برای کار سخت تر و هوشمندانه تر استفاده می کنید.

مرحله 1: یاد بگیرید.

کسانی که آن را جعل می‌کنند تا آن را بسازند مانند افراد آگاه عمل کنند. شما می خواهید همه چیز را یاد بگیرید.
به دنبال کارشناسان باشید و با آنها تماس بگیرید. آنها را به ناهار یا قهوه دعوت کنید. سوالات خود را بپرسید. از روند آنها، عادات آنها درس بگیرید. با مکالمات خود با آنها مانند مصاحبه کننده پادکست مورد علاقه تان رفتار کنید – صمیمانه به نحوه انجام کارها، درس هایی که یاد گرفته اند و اینکه چگونه این درس ها می تواند برای دیگران (از جمله شما) مفید باشد، علاقه مند است.

وقتی با ذهنیت یادگیری وارد می شوید، به تجربه دیگران احترام می گذارید. فایده آن دو چیز است: احترام آنها را به دست می آورید و شبکه خود را ایجاد می کنید و در عین حال پیشرفت می کنید.

مرحله 2: درخواست

آزمودن چیزهای جدید ترسناک است. چیزی که می تواند کمک کند عبارتی است که از یکی از شرکت های دیگر یاد گرفتم. مقالهنویس:

بیایید آزمایش را اجرا کنیم.

هنگامی که آزمایش را اجرا می کنید، مشتاق هستید که ایده های جدید را امتحان کنید و در همان لحظه خود را تنظیم کنید. مثل زمانی که سعی کردم به مدت سه ماه هر روز یک ستون بنویسم. این سرعت برای من پایدار نبود، اما هرگز قرار نبود. این یک «دوی سرعت» بود، و من از آن چیزهای زیادی یاد گرفتم تا آنجا که تعادل بین آنچه می‌خواستم درباره‌اش بنویسم و ​​آنچه در بین خوانندگان طنین‌انداز بود، پیدا کردم.

وقتی آزمایشی را اجرا می کنید، نگران نباشید اگر همه چیز آنطور که انتظار داشتید پیش نمی رود. شما اشتباه خواهید کرد، همه چیز اشتباه خواهد شد. اما همه اینها بخشی از روند بهتر شدن است.
هیچ آزمایشی شکست نیست. این یک تجربه یادگیری است.

مرحله 3: درک کنید.

همانطور که به اجرای آزمایش ادامه می دهید، بارها و بارها شروع به دیدن الگوها خواهید کرد.

در مورد این ستون اینطور بود. متوجه شدم که به جای اینکه صرفاً توضیح دهم که هوش هیجانی در تئوری چیست، باید مثال هایی از زندگی واقعی ارائه کنم. و زمانی که می‌توانستم داستان‌هایی از اخبار یا زندگی شخصی‌ام را به عنوان مثال در نظر بگیرم، مردم پاسخ دادند.

شما می توانید همین کار را انجام دهید: همانطور که به تلاش، تجزیه و تحلیل، یادگیری ادامه می دهید – متوجه خواهید شد که چه چیزی موثر است و چه چیزی موثر نیست. این کار را به اندازه کافی انجام دهید، و بینش هایی خواهید داشت که دیگران ندارند.

مرحله 4: رشد کنید.

اینجا جایی است که بسیاری از مردم اشتباه می کنند. به محض اینکه بفهمند چه چیزی موثر است، از یادگیری دست می کشند. حالا آنها تبدیل به «همه چیز» می شوند.

هرگز خود را یک متخصص بدانید همیشه خود را دانشجو بدان این به شما این امکان را می دهد که به اصلاح فرآیند خود ادامه دهید. برای ادامه سازگاری برای ادامه رشد.

گام های یک تا سه برابر شما از بسیاری دیگر. اما مرحله چهارم شما را در یک درصد برتر قرار می دهد.

مرحله 5. کمک کنید.

اکنون در موقعیتی هستید که می توانید به دیگران کمک کنید.

تعجب خواهید کرد. آنقدر که فکر می کنید طول نمی کشد تا به مرحله پنج برسید. همیشه افرادی در چند قدمی شما هستند، افرادی که می توانند از آموخته های شما سود ببرند. اما حتی می‌توانید به کسانی که از شما با تجربه‌تر هستند کمک کنید – زیرا دیدگاهی منحصربه‌فرد، مجموعه‌ای از تجربیات منحصر به فرد را به ارمغان می‌آورید.

مسلح به بینشی که فقط شما روی میز می آورید، و با طرز فکری که در واقع مایل به کمک به دیگران هستید، دیگران را به سمت خود جذب خواهید کرد.

اگر شما هم مثل من هستید، هر زمان که چیز جدیدی را امتحان کنید، باز هم با همان احساسات مبارزه خواهید کرد. همان عدم اعتماد به نفس، همان صدایی که فریاد می زند: تو به آن تعلق نداری.

اما چیزی که باید به خاطر بسپارید این است:

مردمی که شما از آنها می ترسید؟ اونا هم مثل تو هستن آنها نقاط قوت، ضعف، ترس دارند. آنها در بعضی چیزها خوب هستند و در بعضی چیزها نه.

بنابراین، اگر احساس می کنید مانند یک ماهی کوچک در یک مخزن بزرگ هستید، جعل کردن آن را فراموش کنید تا زمانی که آن را درست کنید.
در عوض، خوب بخندید – و ثابت کنید که واقعاً به آن تعلق دارید.

نظراتی که در اینجا توسط ستون نویسان Inc.com بیان می شود، نظرات خودشان است، نه نظرات Inc.com.

[ad_2]