یک دوست خوب اخیراً در یک رویداد جذاب با حضور چند صد نفر، که سخنرانی کلیدی توسط یک اقتصاددان مهم و مورد توجه بود، مورد تقدیر قرار گرفت. او از دیدن این که تنها چند لحظه پس از شروع صحبت های سخنران، آنقدر مکالمات شنیدنی روی میزهای آن طرف اتاق شروع شد، شگفت زده شد که در واقع شنیدن سخنرانی دشوار شد. اینها پاسخها یا واکنشهایی زمزمهآمیز به هر چیزی که گفته میشود نبود. آنها چتها، مکالمات و نوارهای فرعی بدون ربط بودند که هیچ ارتباطی با رویداد یا سخنرانی نداشتند.
از آنجایی که شام قبلاً سرو شده بود و میهمانان حداقل یک ساعت مینشستند، این موضوع مربوط به احوالپرسی و ملاقات با دوستان قدیمیای که یکی دو سال بود ندیده بودید، نبود. این به وضوح فقط حالتی بود که مردم احساس می کردند آزادانه به صحبت های خود بپردازند و برای گوینده چرندیات قائل نبودند یا کوچکترین احترامی برای او قائل نبودند. سطح سر و صدا در هر جلسه مدرسه گرامر خجالت آور بود، خیلی کمتر در یک رویداد رسمی بزرگسالان در یک مکان معتبر. اما به نظر می رسید هیچ کس در بین تماشاگران اهمیتی نمی داد.
از دوستم پرسیدم که او از این پدیده چه نتیجه ای دارد؟ او گفت که در واقع بعد از آن از مردم پرسیده بود که چه خبر است. آیا این صرفاً تجلی دیگری از فروپاشی اجتماعی در آداب اولیه بزرگسالان، زبان شایسته و رفتار مؤدبانه ناشی از اقدامات مستمر خام، بیرحمانه و کودکانه رئیسجمهور سابق ما بود؟ آیا تمام دنیا از دو سال اسارت کووید-19 با نوعی اجازه خیالی بیرون آمده بودند تا به اندازه خود ترامپ متکبر، نادان و خود محور باشند و کاملاً بی علاقه، نگران یا حتی مایل به گوش دادن به هر چیزی باشند که شخص دیگری دارد. باید می گفت؟ آیا دیگر هیچ کس نفهمید که گوش دادن به آرامی و با دقت بالاترین نوع ادب است؟ ما می دانیم که برخی از احمق های کنگره آشکارا این یادداشت را در طول دولت اتحادیه دریافت نکردند. یا توضیح دیگری داشت؟
دوست من گزارش داد که اتفاق نظر این است که جلسات روزانه زوم که در طول همهگیری همهگیری تحمل کردهایم، به اندازه هیولای نارنجی آشفته مقصر هستند. به نظر میرسد همه ما یاد گرفتهایم که چگونه از دکمه بیصدا بهطور کاملاً مؤثر استفاده کنیم، که به ما اجازه میدهد تا با نیمی از گوشها و با کوچکترین علاقهای به آنچه روی صفحهنمایشمان میگذرد، به کارهای مهمتر و مهمتر روزانه خود بپردازیم. در دنیای دورافتاده و ترکیبی امروزی، تلفنهای ما، دوستان و حتی خانوادههای ما به مراتب مهمتر و مرتبطتر از زمزمه دور و استریل دفتر مجازی شدهاند.
اما Zoom، Teams، Slack و سایر فناوریها، همراه با تلفنهای همهجانبه ما، تنها بخشی از توضیح هستند.
گوش دادن – در همه زمینه ها و در هر زمینه ای – سخت ترین و مهم ترین کاری است که امروز می توانیم انجام دهیم. و ما به طور فزاینده ای کار بدی را انجام می دهیم. گوش دادن به خودمان، گوش دادن به کارمندان و مشتریانمان، گوش دادن به اعضای خانواده، گوش دادن به مربیان، قانونگذاران و دانشمندان – همه اینها یک قطعه است. وقتی گوش دادن را متوقف کنیم، دیگر نمیتوانیم یاد بگیریم، و متأسفانه، امروزه بخش بزرگی از جمعیت باور ندارند که چیز مهمی برای یادگیری باقی مانده است. آنها از قبل همه چیز را می دانند.
بازگشت به دنیای کاری که مستلزم تمرکز واقعی (و حتی گاهی اوقات توجه و مشارکت ما) و یادگیری دوباره گوش دادن پس از زندگی در تظاهرات منظم است که زمان زیادی در طول سالها در جلسات و ارائههای بیفایده و بیمعنا تلف شده است، امکانپذیر نخواهد بود. یک کار آسان برای هر کسی ما طرف مقابل را دیدهایم، بنابراین واقعاً راه برگشتی وجود ندارد. مسئله صرفاً بازگشت به دفتر نیست – بلکه این است که بسیاری از مناسک و روالهای اساسی در حال حاضر کاملاً قابل استفاده هستند.
ما مقدار زیادی از صبر خود را در دنیای دیجیتالی “عجله کن” که اکنون در آن زندگی می کنیم، از دست داده ایم. ما در ذهن تند خود به این باور رسیدهایم که همیشه چیزی بهتر، مهمتر و قانعکنندهتر در گوشه و کنار وجود دارد. چیزی که نشستن یا ایستادن و گوش دادن به هر کسی یا هر چیزی را دردناک تر و دشوارتر می کند. همه در آن شام بدیهی است که فکر می کردند کارهای بهتری برای انجام دادن، چیزهای مهم تری برای گفتگو و مکان های دیگری برای بودن دارند.
توجه، ارز جدید زندگی ما است، بسیار کمیاب تر و ارزشمندتر از پول. اینکه چگونه ما و کارمندان و مشتریانمان تصمیم به تخصیص و خرج می کنیم، برای خودمان و کسب و کارمان مهم است. ما توجه و زمان خود را با چیزهایی که معتقدیم برای ما ارزشمند است عوض می کنیم. در اقتصاد توجه جدید، شما هرگز “خاموش” نیستید و استرس دائمی از دست دادن ما را همیشه تحریک، هوشیار و در حال حرکت کرده است. بیحرکت نشستن احساس میکند که به آرامی به عقب میلغزید. ما همیشه به دنبال توجه برای خود، محصولات و خدمات و موفقیتهایمان هستیم، اما این روزها به ندرت وقت مییابیم و تلاش میکنیم تا به دیگران و آنچه در دنیای به سرعت در حال تغییر در اطراف میگذرد توجه کنیم. ما
و با این حال، ما به فرزندان و کارمندان خود می گوییم که توجه به کوچکترین جزئیات همه چیز است و این جایگزینی برای آن نیست.
در هر کسب و کاری، یک قانون ساده وجود دارد: به من بگویید به چه چیزی توجه می کنید، و من به شما می گویم که کی هستید. امروزه، ما هنوز تا حد زیادی با الگوسازی رهبری میکنیم و بنابراین – در دنیای واقعی – فرهنگ، تعهد و شایستگی نهایی هر شرکتی در بخش کوچکی توسط اقدامات مدیریت ارشد تعیین میشود. اگر آنها شنوندگان خوبی باشند که توجه کنند و نظرات هر کسی و همه را بپذیرند، کسب و کارشان رشد و شکوفا خواهد شد. اگر آنها بر روی موضوعات بی اهمیت تمرکز کنند یا اصلاً تمرکز نداشته باشند، نگرش بی تفاوت و سوارکار آنها مسری خواهد بود. و اگر کسی توجه نداشته باشد و گوش ندهد، بقیه اعضای تیم و به طور کلی جهان دیگر اهمیت نمی دهند و کسب و کار در نهایت شکست خواهد خورد.
اگر در بسیاری از جنبههای مختلف زندگی و کسبوکار ما یک پیام اخلاقی و پیامی وجود داشته باشد، آن به سادگی این خواهد بود: اگر ما کار بسیار بهتری را در گوش دادن انجام میدادیم، شاید تاریخ مجبور نبود مدام تکرار شود.