اخیراً من و همسرم با هم اختلاف پیدا کردیم. این در مورد هیچ چیز مهمی نبود، اما یک گفتگوی پرشور بود. در یک نقطه، همسرم نشان داد که در مورد این موضوع که من می دانستم خیلی بیشتر می داند، و من فرضیاتی را مطرح می کردم که به سادگی درست نیستند.
همسرم گفت: متاسفم. “خوبی؟”
البته همسرم کار اشتباهی نکرده بود. برعکس، حق با او بود. نفس من به سادگی ضربه خورده بود. و در حالی که من متوجه شدم از نظر فکری که همسرم درست میگفت، من آمادگی پذیرش آن را نداشتم از نظر احساسی.
اکنون سؤال این بود: چگونه میتوانم از آن احساسات آسیبدیده عبور کنم و به جلو بروم؟
قاعده بازاندیشی را وارد کنید.
قاعده بازاندیشی مبتنی بر اصول هوش هیجانی، توانایی درک و مدیریت احساسات است. بیایید توضیح دهیم که چگونه این قانون می تواند به شما کمک کند احساسات خود را مدیریت کنید، طرز فکر رشد را اتخاذ کنید و بیشتر شبیه یک دانشمند فکر کنید.
دوست دارم اسمش را بگذارم «قاعده بازاندیشی».
(اگر ارزشی در “قاعده بازاندیشی” پیدا کردید، ممکن است به دوره کامل هوش هیجانی من علاقه مند شوید – که شامل 20 قانون دیگر است که به شما کمک می کند هوش هیجانی خود را توسعه دهید. دوره کامل را اینجا ببینید.)
چگونه قانون بازاندیشی به شما کمک می کند فکر کنید، یاد بگیرید و رشد کنید
قانون تفکر مجدد ساده است:
هنگامی که اطلاعاتی به شما ارائه می شود که با آنچه شما باور دارید متفاوت است، در برابر اصرار برای رد فوری آن مقاومت می کنید. در عوض، خود را مجبور میکنید که با دقت گوش دهید. سپس، ایده جدید را در پرتو شواهد موجود بررسی می کنید.
قانون تجدید نظر ارزشمند است زیرا اولاً همه ما از نظر عاطفی به باورهای خود وابسته می شویم. و دوم اینکه همه از اشتباه کردن متنفرند. اینها فقط دو دلیل هستند که چرا ما شدیداً از نظرات خود دفاع می کنیم، حتی زمانی که برای تجزیه و تحلیل یا بررسی صحیح آن نظرات وقت نگرفته ایم.
آدام گرانت، روانشناس، نویسنده کتاب، “من فکر می کنم بسیاری از ما زمان زیادی را صرف فکر کردن مانند واعظان، دادستان ها و سیاستمداران می کنیم.” دوباره فکر کن، در مصاحبه ای گفت. وقتی در حالت واعظ هستیم، متقاعد میشویم که حق با ماست؛ وقتی در حالت دادستانی هستیم، سعی میکنیم ثابت کنیم که دیگران اشتباه میکنند؛ و وقتی در حالت سیاستمداری هستیم، سعی میکنیم رضایت مخاطبان ما را جلب کنید. هر یک از این حالتهای ذهنی میتواند مانع “تفکر دوباره” شود.”
گرانت توصیه می کند که در عوض، یاد بگیرید که مانند یک دانشمند فکر کنید.
او میگوید: «فکر کردن مانند یک دانشمند به این معنا نیست که باید تلسکوپ یا میکروسکوپ داشته باشید. “این فقط به این معنی است که شما تواضع را به غرور و کنجکاوی را بر اعتقاد را ترجیح می دهید… شما اجازه نمی دهید ایده های شما هویت شما شود. شما به دنبال دلایلی هستید که ممکن است اشتباه کنید، نه فقط دلایلی که چرا باید حق با شما باشد.”
این مهم است زیرا، خوب، همه ما گاهی اوقات اشتباه می کنیم. و معمولاً هر چه بیشتر در مورد موضوع اشتباه کنیم، زمان بیشتری طول می کشد تا بپذیریم اشتباه می کنیم. با اتخاذ قانون بازاندیشی، به کنترل احساسات خود کمک می کنید تا بتوانید از دیگران بیاموزید. این به شما کمک میکند تا یک طرز فکر رشد را اتخاذ کنید، توانایی ادامه یادگیری و رشد، که میتواند شما را به سمت درست شدن بیشتر، بیشتر سوق دهد.
بنابراین، چگونه میتوانید وقتی اشتباه میکنید بهتر بپذیرید؟
نکته کلیدی: باید یاد بگیرید که از نظر عاطفی خود را از ایده های خود جدا کنید … که به همان اندازه که به نظر می رسد آسان است. من یک فرآیند دو مرحله ای را توصیه می کنم:
ابتدا سوالات زیر را از خود بپرسید:
- چرا من نسبت به چیزی که به آن اعتقاد دارم اینقدر احساس می کنم؟
- آیا من همه حقایق را می دانم؟
- چگونه ممکن است احساسات من بر باورهای من تأثیر بگذارد؟
- ممکن است چیزی را اشتباه به خاطر بیاورم؟
- آیا چیزی را باور می کنم چون می خواهم حقیقت داشته باشد؟
- اگر احساسات شخصی ام را کنار بگذارم، از این دیدگاه متناوب چه می توانم یاد بگیرم؟
وقتی برای فکر کردن به سوالاتی از این دست وقت می گذارید، بر گوش دادن و یادگیری تمرکز می کنید. شما مسائل را منطقی تر خواهید دید. و در بسیاری از موارد به شما کمک می کند نظر خود را تغییر دهید.
حتی اگر نظر خود را تغییر ندهید، پیروی از این مرحله اول احترام شخصی را که با او سر و کار دارید به ارمغان میآورد – زیرا آنها میبینند که شما واقعاً به صحبتهای او گوش میدهید، و آنچه را که میگویند نادیده نمیگیرید.
اما این واقعیت را تغییر نمی دهد که همه ما از اشتباه کردن متنفریم. بنابراین، وقتی متوجه شدیم که موضوعی را آنقدر که فکر میکردیم نمیدانستیم، چگونه میتوانید نفس خود را مدیریت کنید؟
این ما را به مرحله دوم می رساند، که نیاز به تمرین خواندن یک جمله دارد. ما می توانیم آن را با هم، سه بار برای تاکید بگوییم:
گاهی اوقات، من اشتباه می کنم. گاهی اوقات، من اشتباه می کنم. گاهی اوقات، من اشتباه می کنم.
هرچه بیشتر به این عادت عادت کنید، بیشتر متوجه خواهید شد که تنظیم دیدگاه خود در پرتو شواهد جدید چیز بدی نیست. در واقع نشانه هوش و رشد است.
بنابراین، دفعه بعد که با یک دیدگاه جایگزین (یا حتی یک نفس کبود) مواجه شدید، قانون تجدید نظر را به خاطر بسپارید: در برابر اصرار برای رد آن دیدگاه مقاومت کنید، با دقت گوش دهید و مانند یک دانشمند فکر کنید.
زیرا تشخیص اینکه گاهی اوقات اشتباه میکنید به شما کمک میکند تا بیشتر اوقات درست بشوید.