حداقل از دهه 1950 روانشناسان آموزش خلاقیت را دستفروشی کرده اند، اما از یک فرد معمولی در خیابان بپرسید که آیا می توان خلاقیت را آموزش داد یا نه، آنها احتمالاً شانه بالا می اندازند و می گویند، نه واقعاً. مطمئناً، تکنیکهای مختلف میتوانند تفکر خلاق را تا حدی تقویت کنند، اما بسیاری از مردم هنوز معتقدند که شما اساساً در هر سطحی از خلاقیت که مغزتان به طور طبیعی به آن متصل است، گیر کردهاید.
این باور مداوم مبنی بر اینکه خلاقیت اساساً آموزش ناپذیر است، چیزهای خوبی در مورد 70 سال اخیر آموزش خلاقیت نمی گوید. به همین دلیل است که گروهی از محققان اخیراً تصمیم گرفتند تا این حوزه را به طور کامل دوباره تصور کنند. در یک مقاله جدید آنها ادعا می کنند که رویکرد جدیدی را توسعه داده اند که می تواند تقریباً هر کسی را برای خلاقیت بیشتر آموزش دهد.
دزدیدن راز خلاقیت بچه ها
پروژه روایت، تلاش دانشگاه ایالتی اوهایو، با یک مشاهده ساده اما عمیق آغاز شد. تقریباً تمام آموزش های خلاقیت گذشته بر اساس ایده تفکر واگرا بوده است، به کارآموزان قوانین منطقی ارائه می دهد و دستور العمل های ذهنی تنظیم می کند تا به آنها کمک کند ایده های تازه تری ایجاد کنند. این معقول به نظر می رسد، اما در واقع اینطور نیست که برخی از خلاق ترین افراد اطراف، بچه ها، ایده های جدید وحشیانه ای را ارائه دهند. بچه ها فوق العاده خلاق هستند زیرا همیشه نقش بازی می کنند و داستان می گویند.
آیا آموزش خلاقیت کمتر بر اساس قوانین منطقی و بیشتر بر اساس داستان گویی می تواند بسیار مؤثرتر باشد؟
طبق مقاله جدید در سالنامه آکادمی علوم نیویورک با تنظیم نتایج پروژه، پاسخ کاملاً بله است. این رویکرد با موفقیت برای آموزش سربازان در کالج فرماندهی و ستاد کل ارتش ایالات متحده، دانشکده بازرگانی دانشگاه شیکاگو، دانشکده مهندسی ایالت اوهایو و چندین شرکت فورچون 50 مورد استفاده قرار گرفت. محققان می گویند که تقریباً برای هر کسی می تواند کار کند.
چه شکلی است؟ این تکنیک شامل یک سری تمرینات مبتنی بر منطق درونی است که داستان نویسان در سراسر جهان برای هزاران سال برای ساختن روایت های قانع کننده از آن استفاده کرده اند. شما می توانید جزئیات این راهنمای آموزشی را مطالعه کنید، اما مقاله محقق سه نوع تمرین را ارائه می دهد که در مرکز آموزش قرار دارند.
ساختمان جهانی
در بسیاری از داستانها، جهان با دنیای واقعی که همه ما هر روز در آن زندگی میکنیم متفاوت است (یا نه چندان ظریف). شاید سربازان اسباب بازی کودک در شب زنده می شوند. شاید یک آخرالزمان زامبی چند ماه پیش اتفاق افتاده باشد. نویسندگان و فیلمسازان چگونه قواعد این جهان های ناآشنا را منتقل می کنند؟
فقط خستهکنندهترین فیلمها و کتابها میآیند و به شما میگویند. وقتی داستاننویس شما را راهنمایی میکند تا خودتان قوانین را بفهمید، بسیار سرگرمکنندهتر است. شما چیز غیرعادی را تشخیص می دهید – زامبی های گوشت خوار یا سربازان اسباب بازی والس – و از آن صحنه های عجیب استنباط می کنید که جهان ناآشنا چگونه کار می کند.
این آموزش خلاقیت جدید از همان فرآیند استفاده می کند – تصور کنید اتفاق عجیبی در جریان است و سپس بفهمید که چه نوع دنیایی می تواند چنین رویداد عجیبی را ایجاد کند – تا ایده های تازه ایجاد کند.
به عنوان مثال، محققان از سربازان نیروهای ویژه خواستند تکنیکهای جدید هک را تصور کنند که یک رژیم مستبد ممکن است از آن استفاده کند و سپس اهداف و رویکرد آن رژیم به قدرت را از این تکنیک استنتاج کنند. این بسیار سرگرمکنندهتر از داستانهای مربوط به مردگان غارتگر است، اما نشان میدهد که ساختن جهان میتواند به تحریک خلاقیت در زمینههایی خارج از فیلمهای فاجعهبار و کتابهای شومیز علمی تخیلی کمک کند.
تغییر دیدگاه
بخش بزرگی از سرگرمی در هر داستان پر تعلیق، حدس زدن این است که شخصیتها در مرحله بعدی چه کاری انجام میدهند. چگونه داستان نویسان موفق شما را به این کار سوق می دهند؟ افراد خوب شخصیت، خواستهها و ترسهای شخصیتها را ترسیم میکنند و به شما فضایی میدهند که تصور کنید آن نوع از افراد چه نوع اقداماتی ممکن است انجام دهد. این “تغییر دیدگاه” نامیده می شود و محققان خلاقیت ادعا می کنند که این رویکرد به همان اندازه در C-suite مفید است که در یک whodunnit مفید است.
ما این تکنیک را به آموزش خلاقیت در 50 شرکت Fortune ترجمه کردهایم، جایی که مدیران را با یک شریک جفت میکنیم، از هر مدیری میخواهیم مشکلی را حل کند و سپس انگیزه حل مسئله (یعنی تفکر علّی آنها) را برای شریک خود توضیح میدهیم و از هر یک میپرسیم. اجرایی برای حل مشکل دوم با استفاده از انگیزه شریک خود، “نویسندگان در مقاله خود توضیح می دهند.
عمل مولد
داستان نویسان چگونه داستان های خود را پیش می برند؟ معمولاً وقتی شانس یا شانس تصادفی شخصیت ها را مجبور به بازی می کند، مخاطبان آزرده می شوند. بسیار رضایت بخش تر است که دو شخصیت با علایق و طرز فکرهای متضاد را کنار هم قرار دهیم و ببینیم که آنها چگونه بر رفتار یکدیگر تأثیر می گذارند. این شامل بیشتر مواردی است که نویسندگان آن را طرح می نامند.
محققان از این اصل اساسی داستان سرایی در آموزش خلاقیت خود استفاده کردند و از شرکت کنندگان خواستند تا “درباره رویدادهای غیرمنتظره ای که ممکن است با معرفی یک بازیگر جدید به یک محیط شناخته شده – یا با معرفی یک بازیگر شناخته شده به یک محیط جدید – برانگیخته شود، حدس بزنند.” یک نمونه از چنین درخواستی: اگر ایندرا نویی (مدیرعامل سابق پپسی) مسئولیت اداره امور ایثارگران را بر عهده بگیرد، چه اقداماتی ممکن است انجام دهد؟
این تمرینات به نظر من در واقع نوعی سرگرمی است، اما محققان اصرار دارند که آموزش خلاقیت بسیار بیشتر از بازی کردن است. آموزش خلاقیت نه تنها به حل مشکلات فوری کمک می کند، بلکه فرهنگی را ایجاد می کند که به حداکثر رساندن استعدادهای هر عضو تیم ارزش می گذارد. بنابراین حتی اگر قبلاً موفقیت محدودی در آموزش خلاقیت داشتهاید، ممکن است ارزش نگاهی به این رویکرد جدید را داشته باشد.