ممفیس، تن. (AP) – لیزا ماری پریسلی در گریسلند، خانه معروف الویس پریسلی که روز جمعه به محل تجمع طرفدارانی تبدیل شد که از مرگ او یک روز قبل ناراحت بودند، به خاک سپرده خواهد شد.
نماینده دخترش و بازیگر رایلی کیو گفت که محل استراحت نهایی این خواننده و ترانه سرا در کنار پسرش بنجامین کیو است که در سال 2020 درگذشت. الویس و دیگر اعضای خانواده پریسلی نیز در گریسلند به خاک سپرده شده اند.
هواداران روز جمعه در دروازه گریسلند ادای احترام کردند، پیام هایی را روی دیوار سنگی نوشتند، گل گذاشتند و خاطرات تک فرزند الویس پریسلی را به اشتراک گذاشتند، کسی که یکی از آخرین سنگ های محک باقی مانده برای نمادی بود که تاثیر و اهمیتش هنوز پس از گذشت بیش از 45 سال طنین انداز است. مرگ ناگهانی خودش
لیزا ماری پریسلی، 54 ساله، روز پنجشنبه، ساعاتی پس از بستری شدن در بیمارستان برای اورژانس پزشکی درگذشت.
لیزا ماری که خود خواننده و ترانه سرا است، در ممفیس، جایی که متولد شد، زندگی نمی کرد. اما او برای جشن سالگرد تولد پدرش و بزرگداشت مرگ او به این شهر سفر کرد، که با پیدا شدن جسد او در خانه اش در گریسلند در سن 42 سالگی، جهان را حیرت زده کرد. 16، 1977. او همین یکشنبه گذشته، در روز تولد 88 سالگی پدرش، در ممفیس بود.
آنجلا فرارو از جمله کسانی بود که پنجشنبه شب در کنار گریسلند توقف کرد، جایی که درختان چمن جلویی با چراغ های سبز و قرمز تزئین شده بودند. هواداران در عصر سرد و بادی عکس گرفتند و گلها را در دروازه جلو گذاشتند.
فرارو و نامزدش برای ادای احترام 25 دقیقه از شاخه زیتون، می سی سی پی رانندگی کردند. فرارو گفت که او از طرفداران موسیقی الویس و لیزا ماری است – این زوج در مسیر شمال به گریسلند به آهنگ لیزا ماری “Lights Out” گوش دادند.
«الویس در جوانی مرد و او نیز همینطور. فرارو، 32 ساله، گفت: “و پسرش، مرگ او نیز بسیار غم انگیز بود.”
لیزا ماری تنها وارث الویس پریسلی تراست شد، که – همراه با الویس پریسلی اینترپرایز – گریسلند و سایر داراییها را تا زمانی که در سال 2005 فروخت اکثریت سهام خود را مدیریت میکرد. او مالکیت خود عمارت، 13 هکتار اطراف آن و اقلام داخل آن را حفظ کرد. خانه.
یکی از نمایندگان الویس پریسلی اینترپرایزز به آسوشیتدپرس گفت که این عمارت در امانتی است که به نفع فرزندانش خواهد بود – از او سه دختر به یادگار مانده است. این نماینده جزئیاتی در مورد زمان تشییع یا خاکسپاری نداشت.
لیزا ماری 9 ساله بود که پدرش فوت کرد. او در آن زمان در گریسلند اقامت داشت و به یاد می آورد که او ساعاتی قبل از مرگ او را بوسیده بود. روز بعد وقتی او را دید، با صورت در حمام دراز کشیده بود.
او در سال 2003 به رولینگ استون گفت: «من فقط یک احساس داشتم. او خوب کار نمی کرد. تنها چیزی که می دانم این است که آن را داشتم (احساس) و این اتفاق افتاد. من در سنین پایین وسواس مرگ داشتم.»
لیزا ماری در سال 2012 از گریسلند بازدید کرد تا در افتتاحیه نمایشگاه جدیدی به نام “الویس از طریق چشمان دخترش” شرکت کند، ظاهری شخصی که شامل کفشهای کودک او نیز میشد – تولد او، دقیقاً 9 ماه پس از ازدواج الویس و پریسیلا پریسلی، خبر بینالمللی بود. و همچنین اولین دستگاه ضبط و یک کت خز سفید کوچک.
در طول مصاحبه با AP در آن توقف، او هنگام یادآوری زمان گذراندن با پدرش لبخند زد. او گفت که یکی از وسایل مورد علاقه اش کلیدی است که برای کار با ماشین گلف استفاده می شود، زیرا به او کمک می کند زمانی که با پدرش تنها بود و در اطراف محله سوار می شد، به یاد آورد.
او گفت: «این زندگی من بود. “من آن را همه جا حمل کردم. وقتی بچه بودم هیچ وقت از من دور نبود یا نبود. 35 سال بود که آن را ندیده بودم.»
روز پنجشنبه، سانسل ونس، 50 ساله، در تور گریسلند شرکت کرده بود، که شامل توقفی در ست تاب قدیمی لیزا ماری و قبر پسرش بود.
حدود یک ساعت و نیم بعد، ونس خبر مرگ لیزا ماری را شنید. حال و هوای خانه مهمان در گریسلند، هتلی که او در آن اقامت دارد، تیره و تار شد. ونس که تصمیم گرفت در ممفیس در حین حرکت از می سی سی پی به کالیفرنیا توقف کند، گفت که “سوررئال” بود که او در روز مرگ لیزا ماری در گریسلند بود.
کریستن سایناتو و همسرش در حال بازدید از ممفیس از کلیولند بودند که روز پنجشنبه خبر مرگ لیزا ماری را شنید. او یک ژاکت مشکی با پیچ رعد و برق معروف TCB (مخفف برای رسیدگی فوری به تجارت، شعاری که الویس با آن زندگی میکرد) در پشت به تن داشت و در مورد ملاقات با لیزا ماری در جشن تولد پدرش توضیح میداد. سایناتو دسته گلی را در دروازه جلویی گریسلند، جایی که یکی از دو هواپیما به نام لیزا ماری نامگذاری شده است، گذاشت.
او گفت: “اینها برای لیزا هستند.”
او گفت که لیزا ماری پریسلی یکی از آخرین ارتباطات با پدر مشهورش بود.
«همه از این موضوع شوکه شده اند. چرا؟ چرا باید این اتفاق می افتاد؟» سایناتو در حالی که در مقابل دیوار سنگی که در همسایگی موزه تبدیل شده به خانه ایستاده بود، اشک را از چشمانش پاک کرد. او سزاوار یک زندگی طولانی و شاد بود.