اکثر مردم زندگی خود را معقول، عملی و واقع بینانه می گذرانند. اما ما هرگز رویاهایی را که در کودکی داشتیم فراموش نمی کنیم. زندگی ما را مجبور می کند که آنها را دفن کنیم، اما این حسرت ادامه دارد. در اعماق وجود ما هنوز مشتاق جسارت ها و رویاها هستیم.
بنابراین، وقتی هدفی را چنان جاهطلبانه میبینیم که باورها را به چالش میکشد، چشماندازی که وضعیت موجود را به چالش میکشد، یا شخصیتی بزرگتر از زندگی، کودک درون ما را فرا میخواند. ما مانند زنبور عسل به سمت آن کشیده شده ایم.
این قدرت رویاهای تحقق یافته است. اما شما از این قدرت استفاده نخواهید کرد مگر اینکه اقدامی انجام دهید و رویاهای خود را زندگی کنید.
من بیش از چهار هزار تجارت را ارزش گذاری کرده ام. بنیانگذارانی را دیدهام که استارتآپهای خود را به شرکتهای Fortune 1000 تبدیل کردهاند. و من دیده ام که دیگران در نهایت چیزی جز انبوهی از رویاهای شکسته ندارند. ممکن است روی کاغذ بی نقص باشند. آنها مشتاق هستند که کار کنند و تا اوج کار کنند. اما آنها یک عنصر کلیدی را از دست داده اند، و بدون آن، هیچ چیز دیگری مهم نیست.
این چیزی است که من آن را راز و مهم می نامم. ETC
ه: فریب افراد خارق العاده…
اهمیت یافتن قبیله خود …
ج: قدرت توقف ناپذیر ثبات …
این سه حرف کوچک راز رسیدن یک استارتاپ از صفر به یک کسب و کار میلیارد دلاری است.
وقتی به سانفرانسیسکو نقل مکان کردم و یکی از عجیب ترین و باورنکردنی ترین داستان های تاریخ آمریکا را کشف کردم، قدرت ETC واقعاً به من ضربه زد.
این با یک سفته شروع شد – یک مصنوع قرن 19 که با عبارتی عجیب و غریب نوشته شده بود. این اسکناس به حامل مبلغ ده دلار وعده داده است، «توسط دولت امپراتوری نورتون اول، امپراتور ایالات متحده و محافظ مکزیک».
احتمالاً به این فکر می کنید که، مگر اینکه در کلاس تاریخ خوابیده باشید، آمریکا هرگز امپراتور نداشته است. اما امپراتور نورتون، به طرز تکان دهنده ای، بسیار واقعی بود.
در دهه 1850، جاشوا آبراهام نورتون تاجر موفق دیگری بود که در یک معامله بد همه چیز را از دست داد. اما در 17 سپتامبر 1859، مقالهای در سانفرانسیسکو کرونیکل اتفاق خارقالعادهای را توصیف کرد که مردی مغرور با بهترین لباس خود وارد دفتر روزنامه شد تا خود را امپراتور ایالات متحده معرفی کند.
مردم در ابتدا باید فکر می کردند که این یک شوخی است. اما امپراتور نورتون خود را شوخی نمی دید. او در خیابانها پرسه میزد تا نارضایتیها را بشنود و از طرف رعایا در تالار شهر بجنگد. در یک مورد، او به تنهایی از گروهی از مهاجران در برابر یک اوباش خشمگین و نژادپرست دفاع کرد.
برخی فکر می کردند نورتون صرفاً یک احمق روستایی است، اما کسانی که او با آنها ارتباط داشت و به آنها کمک می کرد، ساکنان اغلب نادیده گرفته شده سانفرانسیسکو، او را دوست داشتند و از او تجلیل می کردند. قبیله او بودند.
نورتون روز به روز با ثبات تزلزل ناپذیر خدمت می کرد. با گذشت سالها، خنده تبدیل به تحسین شد. حضور ایشان افتخار محسوب می شد. واحد پول سلطنتی او با مهربانی در سراسر شهر پذیرفته شد. مردم شروع به تعجب کردند که آیا او واقعاً برادر مخفی ناپلئون سوم است یا پسر دیرینه یک امپراتوری بزرگ اروپایی…
هنگامی که جاشوا آبراهام نورتون در سال 1880 درگذشت، پس از یک سلطنت بیست و یک ساله، ده هزار نفر در مراسم تشییع جنازه او در صفوفی بیش از یک مایل شرکت کردند. کاملاً شایسته یک امپراتور است، نمی گویید؟
وقتی چیزهای خارقالعادهای را هدف میگیرید، همیشه کسانی هستند که شما را اخراج میکنند، به شما شک میکنند، حتی به شما میخندند. اما افرادی نیز خواهند بود که از شما الهام گرفته اند. آنها کسانی هستند که اهمیت دارند. قبیله ای که جذب می کنید به شما و دیدگاه خارق العاده شما ایمان دارد زیرا آنها می بینند که شما دائماً برای ایجاد واقعیت خود تلاش می کنید. در دنیایی مملو از افرادی که شما را تحت فشار قرار می دهند تا مطابقت داشته باشید، یافتن قبیله خود می تواند تفاوت بین زندگی و مرگ رویاهای شما باشد.
من از نزدیک دیدم که چگونه باورهای فوقالعاده میتواند بر واقعیتها و ارقام غلبه کند، وقتی صحبت از سرمایهگذاری در چشمانداز یک کارآفرین میشود.
من شرکتها را تماشا کردهام که بر اساس جوامعی که پیرامون خود میسازند، پژمرده یا شکوفا میشوند. کسانی که خود را با آنها احاطه کرده اید – مشتریان، همسایگان یا مربیان شما – مانند خاکی هستند که دید شما برای شکوفا شدن نیاز دارد.
من با بنیانگذارانی در سیلیکون ولی کار کردهام که ایدههایشان میتواند مانند امپراتور نورتون که در مراسم سلطنتی خود در سانفرانسیسکو راهپیمایی میکند، وحشی به نظر برسد. اما زمانی که بنیانگذار را میبینم که بهطور مداوم نتیجهاش را بهبود میبخشد، دائماً محصولش را له میکند، و پیوسته با صداقت و مسئولیتپذیری رفتار میکند، میدانم که شاهد یک میلیاردر در حال ساخت هستم.
برای اعمال اصول ETC در زندگی خود، نیازی به پوشیدن مانتو سلطنتی ندارید. با این سوال از خود شروع کنید: اگر جرات داشتید باور کنید که نمی توانید شکست بخورید، چه چیزی خارق العاده است که می خواهید به آن برسید؟ بعد، ساختن قبیله خود را شروع کنید: این رویا را با کسی در میان بگذارید که پشت شما باشد و شما را وادار به انجام کاری کند. سپس، دریابید که چه کارهایی را میتوانید از امروز شروع کنید تا به واقعیت نزدیکتر شوید. و سپس، آن را انجام دهید. فردا دوباره انجامش بده و دوباره روز بعد.
و چه کسی می داند؟ شاید وقتی برای ارزیابی شرکت شما فراخوانده می شوم، به این نتیجه می رسم که سرمایه گذاری در کسب و کار شما چیزی است که رویاها از آن ساخته شده اند.
برای اطلاعات بیشتر، سخنرانی اخیر من در TEDxMithibaiCollege را ببینید: