[ad_1]
اگر افراد را مدیریت می کنید، یکی از بزرگترین چالش های شما ایجاد انگیزه در تیم و تمرکز آنها بر روی مهمترین چیز است. این یک چالش است زیرا مردم مردم هستند و گاهی اوقات به راحتی حواسشان پرت می شود. با این حال، به عنوان یک رهبر، شما نیاز دارید که همه برای آنچه واقعاً مهم است، مشارکت و همکاری کنند.
البته، مهم ترین چیز برای تیم شما ممکن است بسته به تجارت شما متفاوت به نظر برسد. با این حال، من حدس میزنم که احتمالاً زمان زیادی را صرف تلاش برای ایجاد فرهنگی میکنید که مراقبت از مشتریان خود و حمایت از یکدیگر را در اولویت قرار دهد. اگر این کار را نکنید، بسیاری از چیزهای دیگری که در تلاش برای به انجام رساندن آنها هستید، واقعاً معنی زیادی نخواهند داشت.
او یک نکته ساده است: اگر متوجه شدید که تیم شما از این چهار کلمه استفاده می کند، احتمالاً باید کاری انجام دهید. حتی میتوانم استدلال کنم که اگر آنها را بشنوید، تیم شما ممکن است فرهنگ سمی داشته باشد.
متأسفانه، این یک ذهنیت بسیار رایج برای بسیاری از افراد است که هنگام حضور در محل کار خود را نشان می دهند. بسیاری از افراد دوست دارند نقشی کاملاً مشخص و با لیستی از وظایفی که می توانند از آنها جدا شوند، داشته باشند. همه چیزهایی که در لیست است مسئولیت آنهاست و هر چیز دیگری مشکل شخص دیگری است.
به جز اینکه در دنیای واقعی اینطور کار نمی کند. اغلب اوقات، شرح شغل بهانه ای می شود برای نادیده گرفتن هر چیزی که به عنوان نقطه اصلی ذکر نشده است. به راحتی می توان فکر کرد که هر چیز دیگری مشکل شخص دیگری است. به راحتی می توان به اشتباهی نگاه کرد و فکر کرد “این کار من نیست.”
نکته اینجاست – اگر مهم است، هرگز کار شما نیست.
من این عبارت را دوست دارم، زیرا یادآوری است که اگر کاری وجود دارد که باید انجام شود، و شما قادر به انجام آن هستید، مسئولیت آن بر عهده شماست، حتی اگر “شغل” شما نباشد. اگر نمی دانید چگونه این کار را انجام دهید، هنوز این مسئولیت شماست که بفهمید چگونه یا چه کسی.
تصور کنید که از یک فروشگاه خرید می کنید و نمی توانید آنچه را که به دنبال آن هستید پیدا کنید. ممکن است شخصی را پیدا کنید که در آنجا کار می کند و از او کمک بخواهید تا هر چیزی را که می خواهید بخرید پیدا کنید. حالا تصور کنید اگر این کار را کردید و پاسخ آنها این بود که به شما بگویند “این کار من نیست. کار من ذخیره مجدد قفسه ها است.”
مطمئناً، این بسیار بی ادبانه به نظر می رسد، و بسیاری از ما نمی توانیم تصور کنیم که این کلمات را از یک کارمند در یک فروشگاه خرده فروشی بشنویم. هیچ آدم معقولی آنها را نمی گوید. درعوض، از آن شخص انتظار دارید که شما را در جهت درست راهنمایی کند، حتی اگر ارائه مسیرها به صراحت وظیفه او نباشد. مراقبت از مشتریان وظیفه همه است. هیچ کس دوست ندارد از فروشگاهی خرید کند که در آن نبود.
همین موضوع برای هر کسب و کاری صادق است. هیچ فرهنگی سمی تر از این ذهنیت وجود ندارد که «چیزی کار من نیست، بنابراین مجبور نیستم به آن اهمیت بدهم». مشکل این است که ما اغلب این کار را انجام می دهیم، حتی اگر کلمات کمی متفاوت به نظر برسند.
قبلاً در مورد ماجرای یک مامور گیت هواپیمایی نوشتهام که وقتی پرواز ورودی من دیر رسید از او کمک خواستم و باعث شد درست زمانی که مامور در را میبندد به پرواز کانکتی خود برسم. همانطور که عجله داشتم، از او خواستم آن را برای یک ثانیه دیگر باز نگه دارد.
او این کار را نکرد و من پروازم را از دست دادم.
“خانم، دیدی که به سمت دروازه دویدم، چرا در را نگه نداشتی؟” من پرسیدم.
او پاسخ داد: “خیلی دیر کردی. من باید پرواز را به موقع انجام دهم.”
گفتم: “می فهمم.” “فقط تقصیر من نبود که پرواز ورودی من به تاخیر افتاد. تمام مسیر را دویدم و وقتی آن را خاموش کردید فقط چند قدم دورتر بودم. حداقل می توانید به من کمک کنید تا به پرواز بعدی بروم تا من بروم؟” آیا بیشتر به تعویق نمی افتد؟”
او گفت: متاسفم. “من باید به گیت بعدی خود برسم تا مطمئن شوم که پرواز نیز به موقع انجام می شود. شما باید تماس بگیرید و از کسی بخواهید که به شما کمک کند.”
این ممکن است تعریف ذهنیت “این کار من نیست” باشد. همچنین سمی است. در مورد نماینده، من هرگز دوباره با آن خط هوایی پرواز نکردم.
درس بسیار ساده است: این وظیفه همه است که کار درست را برای مشتریان خود انجام دهند. وظیفه شما، به عنوان یک مدیر، این است که مطمئن شوید تیم شما هرگز از این چهار کلمه سمی استفاده نمی کند. یا به طور خاص تر، به آنها انگیزه دهید که وقتی نوبت به مراقبت از مشتریان شما می رسد، واقعاً هرگز کار شما نیست.
[ad_2]