[ad_1]
بهترین کارآفرینان سریال – برخلاف بسیاری از چیزهایی که می خوانید یا چیزهای ناخواسته ای که در صفحه های بزرگ و کوچک می بینید – مست های مواد مخدر یا شگفتی های یک شات مانند تراویس کالانیک و آدام نویمان نیستند. آنها همچنین احمق های دستکاری، ناامن و تشنه قدرت در نمایش های پورنو مالی نیستند میلیاردها یا جانشینی که با مردم خود مانند چرخ دنده های یکبار مصرف، کیسه های بوکس یا بدتر رفتار می کنند. موفقترین سازندگان کسبوکار در کنار کسبوکارشان سرمایهگذاری میکنند و افراد خود را میسازند، زیرا میدانند که اگر افرادشان در حال رشد نباشند، احتمال کمی وجود دارد که شرکتهایشان رشد کنند.
دنیایی متفاوت و بهتر را آدم های بی تفاوت نمی توانند بسازند.
اگر دارویی وجود داشته باشد که خالقان واقعی کسب و کارهای جدید را هدایت کند و نوآوری پایدار و تغییرات واقعی را حفظ کند، آن هروئین نیست، امید است. بهترین رهبران دلالان امید هستند. آنها همیشه مایلند روی بهترین افراد شرط بندی کنند. و این تعهد، اشتیاق و اشتیاق آنهاست که امیدهای آنها را مسری می کند. جای تعجب نیست که وقتی آنها را مینشینید و از آنها میپرسید مهمترین و رضایتبخشترین بخش کارشان چیست، همگی سه کلمه را میگویند: آوردن دیگران. امید همراه با کمک یک دم نوش جانانه است. ما در نهایت با موفقیت دیگران موفق می شویم.
اکنون متوجه می شوم که این عبارت کاملاً محبت آمیز نیست که توجه زودگذر و شکسته شده چند نسل بعدی کارآفرینان را جلب کند، اما کلمات به وضوح و مستقیماً به افرادی که آنجا بوده اند و مکرراً دقیقاً همان کاری را انجام داده اند صحبت می کنند. آنها توصیف می کنند. مردم به هر حال برای شعارها ثبت نام نمی کنند، این روزها به شرکت ها یا مؤسسات متعهد نمی شوند (اگر چنین کرده اند)، به افراد دیگر متعهد می شوند. اما فقط یک بار آنها متقاعد می شوند که آن افراد به همان اندازه به آنها متعهد هستند. و سپس، آنها شیشه می خورند و از دیوارها عبور می کنند تا کار را انجام دهند – هر چه که باشد و هر چقدر هم که سخت باشد.
از هرکسی که فراز و نشیب یک استارتاپ را گذرانده است، چه موفق یا نه، بپرسید، آنها میلیونها داستان خواهند داشت تا درباره آنچه که پشت سر گذاشتهاند – با هم – بگویند. چگونه آنها رویایی را به اشتراک گذاشتند و سعی کردند آن را واقعی کنند. چگونه دائماً به عقب برمیگشتند تا دیگران را با خود همراه کنند تا در شادی و هیجان خودشان شریک شوند و از لحظاتی استفاده کنند که ممکن است دیگر تکرار نشوند. چگونه آنها به طور جمعی یک چشم انداز، یک فرهنگ و تیمی ساختند که به اندازه همسران، بچه ها یا سایر خویشاوندان خونی آنها یک خانواده و بخشی از وجود آنها بود.
کهنه سربازان ماجرا تقریبا هرگز در مورد پولی که به دست آورده اند یا از دست داده اند، یا در مورد استرس، تنهایی و دردهای قلبی که بخشی از این روند بوده اند صحبت کنید. در عوض، آنها همیشه به شما خواهند گفت که رهبرانشان چگونه با آنها رفتار کردند و باعث شدند آنها احساس کنند که بخشی از چیزی بزرگتر از خودشان هستند. هیچ کس هرگز احساسی را که در آنها ایجاد کردید را فراموش نمی کند. اغلب، بزرگتر و بهتر از آن چیزی بود که در مورد خودشان احساس می کردند. آنها به سادگی پذیرفته نشدند، از آنها انتظار می رفت: یاد بگیرند، رشد کنند، و تبدیل به آنچه می توانند شوند و به چیزی کمتر از بهترین چیزی که می توانند باشند راضی نشوند.
کارآفرینان برای به انجام رساندن چیزهای زیادی تلاش میکنند، اما بهتر کردن افراد از زمانی که آنها را پیدا کردند – در داخل و خارج از شرکتهایشان – همیشه در فهرست باورمندان واقعی قرار دارد.
با توجه به اینکه نیمی از دنیای کار هنوز دور است، چنین کاری سخت تر از همیشه خواهد بود. با این حال، قبل از اینکه بتوانید روند کمک به آنها را شروع کنید تا به جایی که می خواهید برسند، باید با افراد خود در هر کجا که هستند ملاقات کرده و به آنها دسترسی پیدا کنید. در این زمانهای فریبنده، حتی باهوشترین افراد منابع انسانی نیز میتوانند نیاز به سرمایهگذاری زمان و انرژی مورد نیاز برای آموزش و راهنمایی اعضای کلیدی تیم – بهویژه تازهکاران – را در فرهنگ، تعهدات، استراتژی و اخلاق شرکت از دست بدهند.
با توجه به دنیایی پر از هرج و مرج، وسوسه این است که تمام انرژی و تاکید را بر حرکت دوباره، خاموش کردن آتش های روزمره و رسیدگی به آخرین بحران ها متمرکز کنید. اما شما در خطر از دست دادن اهمیت حفظ مزیت کارکنان شرکت خود هستید که برای موفقیت بلندمدت شما بسیار مهم است. اجازه ندهید چیزهای “فوری” تمام زمان و فضای مورد نیاز برای رسیدگی به مسائل “مهم” را نیز بخورند. افراد شما در نهایت رویای خود را محقق خواهند کرد، اما تنها در صورتی که شما زمان بگذارید و ابزار و توجه لازم را برای آماده کردن آنها برای کار به آنها بدهید.
سه مرحله حیاتی وجود دارد که باید انجام دهید تا توپ در جهت درست حرکت کند.
(1) در ساعات کاری زمانی را برای انجام صحیح مکالمات اختصاص دهید.
این «گفتوگوها» نمیتواند چک کردن سریع آبسردکن یا گپ زدن در میان نوشیدنیهای عصرانه در یک بار شلوغ باشد. این مکالمه بسیار مهمتر از آن است و اختصاص زمان “واقعی” به آن تنها راه برای ارسال پیام صحیح است. در واقع، دو جلسه را در یک زمان برنامه ریزی کنید زیرا تداوم و منظم بودن نیز حیاتی است. این یک برش محکم و جدی از زمان است که از تقویم ها حک شده است که به اندازه هر رویداد، جلسه یا تعهد دیگری اهمیت دارد. این یک لطف یا یک تابع یا یک آیتم چک باکس نیست و همچنین یک هدیه، تعهد یا معامله نیست. این یک تلاش صادقانه است – قبل از هر چیز – برای ایجاد ارتباط عاطفی با کسی که واقعاً به او اهمیت می دهید و آینده او در شرکت برای هر دوی شما مهم است. و در نهایت، این یک به یک است. برای آوردن دوست برنامه ریزی نکنید.
(2) جدول را پاک کنید و از ابتدا شروع کنید.
یکی دو جلسه اول باید بدون دستور کار باشد. اگر کسی با لیستی وارد جلسه شود – خبرهای خوب، دستاوردها، شکایات، مسائل مالی – کل روند شروع بسیار ضعیفی دارد. این یک جلسه نقد یا بررسی نیست و هیچ نقطه پایان واقعی، هدف فوری یا هدف روشنی وجود ندارد. این مفاهیم بسیار محدود، بیش از حد رهنمود، و بیش از حد ملموس هستند. و تا حد زیادی در کنار نکته. هیچ کس برای انجام یک کار شایسته سر کار نمی آید. این گفتگو حداقل در ابتدا باید در مورد رویاها، آرزوها و آرزوها باشد و نه در مورد وسایل و اهداف. بیشتر به این است که چرا اصلاً سر کار می آیید تا هر کاری که در محل کار انجام می دهید. هدف و ارزش ها عناصر اساسی گفتگو هستند.
(3) در مورد شخص صحبت کنید، نه سیاست ها، فرآیندها یا سیاست های اداری.
کارگران جوان امروز تمام خود را سر کار می آورند. صادقانه بگویم، من دقیقاً مطمئن نیستم که حتی به چه معناست، اما میدانم که وقتی مردم سر کار میآیند، باید به یک چشمانداز مرتبط باشند… نه فقط یک داستان… بلکه چشماندازی از اینکه تلاشهایشان چگونه خواهد شد. یک تفاوت مهم آنها آن را بسیار شخصی میدانند و حتی قبل از همهگیری، فاصله بین زندگی کاری و بقیه زندگیشان مدام در حال کاهش بود. اینکه هر یک از کارکنان چه احساسی نسبت به کارشان دارند، ارتباط زیادی با ارزش خود و همچنین نحوه نگرش و توصیف خود برای همسالان و دیگران دارد. صحبت باید در یک فضای امن باشد و موضوعات طبق تعریف سخت و احساسی هستند.
اینها کارگران یقه «جدید» هستند و نیاز به سرمایه گذاری بسیار بزرگتر و جدی از سوی مدیریت در پرداختن به مناطق حساس دارند که – با توجه به تمام حساسیت های همراه، نقاط ماشه ای، و سایر مسائل بیداری – توسط افراد مسن تر و ارشدتر قابل مشاهده است. ، رهبران به عنوان میدان های مین مملو. احتیاط و اضطراب خود آنها منجر به تمایل به تلاش برای عینیت بخشیدن به گفتگو و صحبت در مورد سیاست ها، قوانین و مقررات به عنوان پناهگاه و مهلتی از گفتگوهای سخت تر و احساسی تر می شود. اما این کار نمی کند. شما نمی توانید با این چیزها تماس بگیرید و اگر مجهز به پایین آمدن و کثیف شدن و در اصل موضوع نباشید، در ایجاد ارتباطات حیاتی که به دنبال آن هستید موفق نخواهید شد.
اما، بسیار پرهزینه تر از عدم برقراری ارتباط با اعضای جدیدتر تیم خود، این احتمال زیاد است که اگر قایق را از دست بدهید و از هم اکنون شروع به فعالیت نکنید، چند سال آینده را صرف نگاه کردن به تعداد زیادی گردش مالی کنید. کارگرانی که با نگرشهای «هر چه» راه میروند، و کسبوکاری که به سختی سر خود را بالای آب نگه میدارد، زیرا امواج ادامهدار استعفای بزرگ همه ما را فرا گرفته است. این چشم اندازی از نوع آینده یا تجارتی نیست که هر کارآفرین جدی به دنبال آن است.
[ad_2]